برنده

ما برنده ایم
اگر لحظه های شیرین امروز را
قربانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم
پس نـه در حســرت دیـروز و نـه در رویـای فـردا
فقــــط بــرای امــــروز.....!

پاییز

پاییزو دوست دارم به خاطر خش خش برگ های پیاده رو، به خاطر آسمون ابری و دلگیرش، به خاطر بارون نم نمش، به خاطر غروبای غمگینش، به خاطر زرد و سرخ و نارنجی بودنش، واسه مرغای مهاجرش، واسه ننوشتن خودکار توی هوای سردش،برای شبای طولانیش، برای شاخه های لخت درختاش،برای لطافتش، برای رقص باشکوه و موسیقی زیبای برگ های درخت هاش، برای آزاد شدن و پروانه شدنش ...
پاییزو دوست دارم برای اینکه ساعت ها برم زیر بارونشو با تموم وجود حس کنم در اوج احساس خلقتم، خدا را بپرستم و عاشقانه فریاد بزنم که دوسش دارم ...
پاییزو برای عاشق شدن و عاشقانه زندگی کردن دوست دارم ...

نامه ای بسیار زیبا از نادر ابراهیمی به همسرش

این مطلب بخشی از یکی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است .


او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است.


همسفر!
در این راه طولانی که ما بی‌خبریم
و چون باد می‌گذرد
بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.
هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است
  عزیز من!
دو نفر که عاشق‌اند و عشق آن ها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .
من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
  عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم..
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .
بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند، نه فنای متقابل .
اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .
سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.
بیا بحث کنیم.
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.
بیا کلنجار برویم .
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.
بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.
من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظریات و عقاید هم را نپذیریم.
بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .
عزیز من! بیا متفاوت باشیم

وقتی دانشجو ها ی پیر دعواشون بشه:

وقتی دانشجو ها دعواشون بشه:

 

دانشجوی تهران شمال :
بی ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادی . منو ترسوندی بی ...تلفظ : بی ششووور ( امیدوارم ولنتاین کچل شی . بد بد بد)


دانشجوی تهران جنوب:
(.... .... .... ..... ... .. ... ..کلا سانسور شد )


دانشجوی دانشگاه تهران :وطن فروش مزدور , لیبرال خود فروخته , مخل نظام , تو حق شرکت در انتخابات بعدی رو نداری با اون کاندید از خودت نفهم تر , فاشیست تند رو
(توجه داشته باشید که موضوع دعوا سیاسی بوده)


دانشجوی پزشکی :در دیکشنری این بروبچ کلمه ی فحش تعریف نشدست


دانشجوی هنر :من شعر دوازدهم از هشت کتاب استاد سهراب رو به تو بی ادب بی فرهنگ تقدیم می کنم امیدوارت گیتارت بشکنه و تا اخر عمر یکه و تنها و بی عشق و ژولیت بمونی .
وفتی هم کار بالا می گیره کاریکاتور همدیگه رو می کشن .


دانشجوی الهیات :یا ایهو الذی فحشو فحشً فاحشتن ای هستیت به عدم مبدل , ای دچار دور تسلسل شده , ای علتت به ممکن الوجود گرویده , فلسفه ی تو دچار تضاد شده و من به خود اجازه ی بحث نمی دم .... *
*: این آخری که گفت از اون ناجوراش بود که فلش بک زد به دوران دبیرستان و رشته ی علوم انسانی که می خوند و واسه خودش یلی بود


دانشجوی تربیت بدنی:به من گفتی ... , ... خودتی و جد و آبادت
به همین کوتاهی البته بعدش یه 2 ساعتی بزن بزن می شه


دانشجوی زبان خارجی :هنوز دعوا نشده , شروع می کنن خارجکی بلغور کردن البته به نظر من اگه ترجمه ی حرفاشونو می دونستند خودشون رو زبونشون فلفل می ریختن و 2 روز تو اتاق خودشونو حبس می کردن


دانشجوی حقوق :
تو با این کارت به حقوق شهروندی من تجاوز کردی و من طبق اصل 153 قانون اساسی حق دارم ازت شکایت کنم و مادرتو به عزات بشونم شما می تونید هیچی نگید اما هر چی بگید بر علیه شما تو دادگاه استفاده می شه .


دانشجوی معماری:
نقشه های هم پاره می کنن این از صد تا فحش بد تره


دانشجوی دانشگاه اسلامشهر:
اونجا فحش نمیدن،کار دیگه باهات میکنن...

دانشجوی کرج
تنها صدای شلیک گلوله

دانشگاه اهواز :ولک جاسم بگیرش ، دندوناتو پاره میکنم ! به کی چپ چپ نگاه کردی ولک ( باقی درگیری فیزیکی و با سلاح سرد انجام میشه ! )
 

دانشکده ی کاشون :کسی با تو حرف نزد . کثافت مرض . از جلو چشام خفه شو . وقتی با من حرف میزنی دهنتو ببند !

تنها عکسی که روح المپیک را نشان می دهد

مشرق: پایگاه خبری هافینگتون پست نوشت: ابتدا جک مور از تارنمای بازفید تصویر باروفس آمریکایی و حریف ایرانی وی گودرزی را بعد از پیروزی و تصاحب مدال طلا در حالی که یکدیگر را بغل کرده اند، ارسال کرد.

 تنها عکسی که روح المپیک را نشان میدهد

ادامه مطلب ...

یه روز یه .......


یه روز یه ترکه تفنگ دستش می گیره میاد به پایتخت تا کشور رو از استبداد نجات بده به خاطر من و تو ، اسمش ستارخان بود ...

یه روز یه لره با لشکر کمی که داشت رفت به جنگ اسکندر وقتی همه سربازاش کشته شدند باز هم تک نفره جنگید تا برای ایران بمیرد، اسمش آریو برزن بود ...

یه روز یه رشتی به خاطر غیرتش به وطن با دوستاش رفت به جنگ شوروی تا به ناموس من و تو توهین نشه، اسمش میرزا کوچک خان جنگلی بود ...

یه روز یه اصفهانی دید پرتغالی ها دارن تو کشورش قلعه میسازند رفت با هاشون جنگید تا ذره ای از خاک ایران کم نشه، اسمش شاه عباس اول بود ...

یه روز یه قزوینی دید عراق به خاک کشور وارد شده به خاطر این که به من و تو سخت نگزره رفت به جنگ و کشته شد، اسمش عباس بابایی بود ...

"حسین پناهی دژکوه"


شاعر، نویسنده، کارگردان و بازیگر ایرانی

حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهکیلویه در استان کهکیلویه وبویراحمد زاده شد. 
وی پس ازاتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد وراهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت چند ماهی درکسوت روحانی به مردم خدمت کرد، تا اینکه زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده بود نزد اورفت وازحسین پرسید، فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده‌است، آیا روغن نجس است؟ 
حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. 
بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست ازمجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد، سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه‌های خودش ساخت که مدت‌ها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می‌کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش‌های تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایش‌های دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می‌بارید و طنز تلخش بازیگر نقش‌های خاصی بود اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود واین شاعرانگی درذره‌ ذره جانش نفوذ داشت، نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده‌است.

حسین پناهی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در قبرستان شهر سوق به وصیت خود ایشان فقط به خاطر اینکه مادرش در آنجا دفن شده‌است، به خاک سپرده شد.

یک جنایت ایرانی (درباره خانه پدری و جشنواره ونیز)

یک جنایت ایرانی (درباره خانه پدری و جشنواره ونیز)

فیلم یک جنایت آمریکایی ( تامی اوهاور، 2007) را دیده اید؟ داستان فیلم درباره دخترک معصوم نوجوانی است که والدینش به دلیل عزیمت به یک سفر کاری، او را به زن همسایه می سپارند، غافل از این که زن، به دلیل روان پریشی هایی مزمن، دخترک را به فجیع ترین شکل، تحت شکنجه های وحشیانه قرار می دهد و سرانجام می کشد. نکته ناراحت کننده تر این که زن در شکنجه دخترک، تنها نیست و کودکانش و بعضی از همشاگردی های دختربچه نیز او را همراهی می کنند و از آزار دختر لذت می برند و غریب این که بعضی از همسایه ها هم که صدای فریاد و ناله دختر را در اثر درد شنیده اند، بی تفاوت از کنار قضیه می گذرند. داستان این فیلم واقعی است و از ماجرای گرترود بانیسوسکی در دهه 1960 در ایالت ایندیانا که هنوز به عنوان یکی از سنگدل ترین جانیان تاریخ معاصر معروف است برگرفته شده است.


ادامه مطلب ...

خانه پدری در جشنواره جهانی فیلم ونیز



دفتر شصت و نهمین دوره جشنواره جهانی فیلم ونیز اعلام کرد فیلم «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری فیلمساز ایرانی به این جشنواره راه یافته و براساس برنامه اعلام شده در بخش افق جشنواره به نمایش در خواهد آمد.

تاکید دفتر جشنواره بر نمایش فیلم ها براساس برنامه پاسخی به وزارت ارشاداسلامی ست که گفته بود فیلم خانه پدری کیانوش عیاری بدون پروانه نمایش است و براین اساس این فیلم نمی تواند در داخل یا خارج کشور و حتی جشنواره ها به نمایش درآید.
علیرضا سجادپور مدیر اداره کل ارزیابی فیلم وزارت ارشاد روز پنجشنبه در واکنش به خبر راهیابی فیلم خانه پدری به جشنواره فیلم ونیز اعلام کرد این فیلم پروانه نمایش ندارد و جشنواره ونیز حق نمایش این فیلم را ندارد.
علت ممنوعیت اکران این فیلم عدم توافق کارگردان فیلم با حذف های مورد نظر اداره سانسور وزارت ارشاد اعلام شده است.
جشنواره ونیز از بیست و نهم اوت تا هشتم سپتامبر در شهر ونیز ایتالیا برگزار خواهد شد.