ماه رمضان مبارک

خدایا تواین گرونی و گرما هیچکس از تو توقع مهمونی نداره لطفا کنسلش کن...
(دوستان ماه رمضونتون مبارک)
نظرات 1 + ارسال نظر
ali یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 09:01

این روزها نوشتن مسکن ای شده است که باید سر ساعت به خورد بهانه هایم بدهم تا بی کسی های ناب امروز را با مرور خاطرات زخمی دیروز،فردا کنم...
مینویسم به یاد روزهایی که سیل حرفهای نگفته ام از سرخی لبهای تو جاری میشد و هر چه از هوش و حواس سر راهش بود با خود میبرد و به دریای دلم میریخت...
زمستان،فاصله و جدایی در افکارم جا نمیگرفتند که سراسر خیالم،لبریز از آرزوهای سبزی بود که هر شب با رویای فردا و تکرار دوباره ی تو،سیراب میشدند...
اما
آفت جدایی وقتی به مزرعه سبز خوشبختی ما افتاد که تیله های سبز چشمانت،دکمه ی لباس مترسک باغچه ی همسایه شد...
سایه ابرهای تیره ی نفرت،آسمان مزرعه را در بر گرفت،ترس تنهایی در گلویم صاعقه خورد،هوای دلم طوفانی شد و باران بیکسی،نهال کوچک عشق را شکست...
بعد تو،
روزمرگی هایم در زمستان سوزناک دفتر شعرم منجمد شده اند...
و من،
هر شب،جاده ی سرد فاصله ها را تا بیابان های لم یزرع عشق قدم میزنم،
خسته که میشوم،
از شاخ و برگ آرزوهای خشکیده بر لب جاده،آتشیروشن میکنم،
شاید دل گرم شوند جوانه های یخ زده ی امید در گلخانه ی قلبم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد